جدول جو
جدول جو

معنی زیر خانه - جستجوی لغت در جدول جو

زیر خانه
زیر زمین
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیرک خانه
تصویر شیرک خانه
میخانه، جایی که در آن شیرۀ تریاک می کشند، شیره کش خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیره خانه
تصویر شیره خانه
جایی که در آن شیرۀ تریاک می کشند، میخانه
فرهنگ فارسی عمید
خانه ای که در آن پرده های کتان می آویختند و برای خنک شدن هوا آن ها را مرطوب می کردند، خانۀ تابستانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیب خانه
تصویر غیب خانه
عالم غیب، در فلسفه جهان دیگر، مقابل عالم شهادت، عالم آخرت
فرهنگ فارسی عمید
(رَ / رِ نَ / نِ)
شیرک خانه. شیره کش خانه. (یادداشت مؤلف). محلی که در آن شیرۀ تریاک کشند. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به مترادفات کلمه شود، شرابخانه، و این از اهل زبان به تحقیق پیوسته است. (از آنندراج). میخانه. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(عَ / عِ نَ / نِ)
محل عیش. خانه عیش و عشرت وخوشگذرانی. عشرتکده. عشرت گاه. عیشستان:
دنیا برای بیخبران عیش خانه ایست
مرغ حریص را گره دام دانه ایست.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رِ / رْ نَ / نِ)
کنایه از ناتوان و زبون. مرادف زیر از میانه. (آنندراج). کمتر از حد وسط. پست. ناچیز:
نامزد غمی ز دهر ای دل خون گرفته هان
زیرمیانه خوش نشین چون غم تست بیکران.
مجیر بیلقانی (از بهار عجم).
گرچه امام دین بدم تا که به دیر در شدم
در بن دیر خویش را رند زمانه یافتم
نعره زنان برون شدم دلق و سجاده سوختم
طاعت و زاهدی خود زیرمیانه یافتم.
عطار (دیوان چ تفضلی ص 370)
لغت نامه دهخدا
(رَ نَ / نِ)
محل زیارت. زیارتگاه. جای زیارت:
ز خاکش گنبدی عالی برافراخت
وز آن گنبد زیارتخانه ای ساخت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(یِ نِ)
روانشناس و حکیم نامی فرانسوی معاصر. استاد دانشگاه پاریس و کلژ دو فرانس. (روانشناسی تربیتی سیاسی ص 466)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
فیل خانه. جایی که در آن پیلان را بندند. (آنندراج). جای نگهداری فیلان: گوسفند ازبیم آتش خود را در پیلخانه اوگند... آتش در نی افتاد و قوت گرفت و پیلخانه درگرفت. (سندبادنامه ص 82)
لغت نامه دهخدا
(پیشْ / شِ نَ / نِ)
باضافت و بی اضافت، مقابل پس خانه. رحبه. وصید. روق. (منتهی الارب). مقدم البیت. (اقرب الموارد). رواق (ر / ر) . (منتهی الارب). صدر بیت. رواق که پیشگاه خانه باشد. (برهان)، ایوانی که در مرتبۀ دوم باشد. (برهان)، مقابل پس خانه، بار و چادر و اسباب سفر سلاطین که از پیش برند. (انجمن آرا). آنچه پیش از کاروان برند چون چادر و دیگخانه و جز آن که چون بمنزل رسند جای و طعام آماده باشد. آنچه از بنۀ شاهی یا بزرگی که قبل از ورود او بمنزلی بدان منزل فرستند. آنچه حکام و سلاطین از پیش فرستند در منازل از اسباب و ادوات. اسباب و آلات سفر شاه یا امیری که از پیش فرستند
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ نَ / نِ)
پستخانه
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
کنایه از گنبد است. (انجمن آرا). گنبد. طاق. گنبدی پوشش چون نیم دایره. (از فرهنگ خطی). رجوع به نیم خایه شود، نیم دایره:
ز هقعۀ چو نیم خانه کمان
بنات نعش از اول بنای او.
منوچهری.
تو زیر نرگسۀ خاک دهر رنجوری
ز نیم خانه زرین گنبد مینا.
مجیر.
- نیم خانه مینا، کنایه از آسمان است. (از آنندراج) (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ نَ / نِ)
میخانه. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف) ، شیره کش خانه. شیره خانه. آنجای که در آن شیرۀ تریاک کشند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شیرکخانه
تصویر شیرکخانه
جایی که در آن شیره تریاک کشند، میخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیک خانه
تصویر پیک خانه
پستخانه پست خانه چارپار خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر خانه
تصویر شیر خانه
محلی که شیر را در آن نگهداری کنند باغ وحش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیو خانه
تصویر دیو خانه
جایگاه دیو محل دیوان
فرهنگ لغت هوشیار
جایی که در آن زرگری کنند، یکی از ادارات دولتی که وظیفه آن زرگری جواهرات سلطنتی بود. (صفویه قاجاریه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنجیر خانه
تصویر زنجیر خانه
زندانی که متهم و محکوم را در آن زنجیر کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیر جامه
تصویر زیر جامه
جامه نازکی که زیر شلوار پوشند زیر شلواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبیر خانه
تصویر دبیر خانه
اداره ای که انشا و تحریرنامه ها در آنجاانجام میگیرد دارالانشا
فرهنگ لغت هوشیار
پیشگاه خانه صدراطاقصدر بیت رواق مقابل پس خانه، ایوانی که در مرتبه دوم باشد، بار و چادر و اسباب سفر شاهان و بزرگان که از پیش برند: درتوجه خراسان اهتمام نمود (شاه عباس اول) و در ساعت سعد از مقر سلطنت عظمی پیشخانه همایون بیرون زدند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیه خانه
تصویر سیه خانه
سیاه چادر، زندان محبس، خانه بدیمن منزل بی میمنت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیره خانه
تصویر شیره خانه
محلی که در آن جا شیره کشند، میخانه
فرهنگ لغت هوشیار
گوهر خانه. یا گهرخانه اصلی. قرب و جوار حق: تن بگهر خانه اصلی شتافت دیده چنان شد که خیالش نیافت. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قید خانه
تصویر قید خانه
بند خانه بندیخانه محبس زندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قور خانه
تصویر قور خانه
اسلحه خانه سلاح خانه زراد خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زور خانه
تصویر زور خانه
جایی که در آن ورزشهای قدیمی کنند باشگاه ورزشهای باستانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتر خانه
تصویر شتر خانه
طویله شتران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طیور خانه
تصویر طیور خانه
تگند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیرک خانه
تصویر شیرک خانه
شیره کشی، میخانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیش خانه
تصویر پیش خانه
((نِ))
پیشگاه خانه، ایوان، لوازم و اسباب سفر که از پیش فرستاده شود
فرهنگ فارسی معین
طبقه ی دوم خانه
فرهنگ گویش مازندرانی